منوی دسته بندی

قربانی شدن دو جوان دهه شصی موضوع اصلی پیرپسر است

پیرپسر

به گزارش طبقه۶۰، پیرپسر فیلمی در ژانر تریلر روان‌شناختی به نویسندگی و کارگردانی اکتای براهنی و تهیه‌کنندگی بابک حمیدیان است. این فیلم محصول سال ۱۴۰۰ بوده و با فضایی تلخ و روان‌شناسانه، روایتگر داستانی از بحران‌های خانوادگی و اجتماعی است. «پیرپسر» در پنجاه و سومین جشنواره بین‌المللی فیلم روتردام موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم شد و در جشنواره ترانسیلوانیا نیز برای بازی‌های قوی‌اش مورد تقدیر قرار گرفت.

خلاصه داستان پیرپسر

داستان فیلم درباره‌ی خانواده‌ای سه‌نفره است که در آپارتمانی قدیمی زندگی می‌کنند. پدر خانواده، غلام باستانی، مردی معتاد، دائم‌الخمر و هوس‌باز است که به جای نگرانی برای آینده‌ی پسرانش، تنها به لذت‌جویی و خوش‌گذرانی فکر می‌کند. پسران او، علی و رضا، که هر یک مادری متفاوت دارند، تلاش می‌کنند تا خانه را بفروشند و از این وضعیت جهنمی رهایی یابند. اما غلام هر بار مخالفت کرده و با رفتارهای ظالمانه خود، آن‌ها را به مرز جنون می‌کشاند.

فیلم با صحنه‌ای تکان‌دهنده آغاز می‌شود؛ جایی که علی و رضا درباره‌ی قتل پدرشان صحبت می‌کنند. رضا از علی می‌پرسد چرا در گذشته، زمانی که پدر بی‌هوش شده بود، او را نکشتند. این گفتگو نشان می‌دهد که کینه و نفرت میان پدر و پسران، از عاطفه‌ی خانوادگی پیشی گرفته است.

یک بحران دهه شصتی

داستان “پیرپسر” در بستر بحران میانه‌سالی و معضلات فردی و اجتماعی شکل می‌گیرد. دو شخصیت اصلی فیلم که در سنین ۴۰-۴۵ سالگی هستند، به نوعی نماینده نسل دهه شصت ایران می‌باشند؛ نسلی که در دوران پرتنش و پر از دگرگونی‌های سیاسی و اجتماعی بزرگ شده و هنوز نتوانسته با این تحولات کنار بیاید. از سوی دیگر، بحران‌های میانه‌سالی، که به‌طور طبیعی در هر فردی به وجود می‌آید، در این دو شخصیت به شدت تشدید شده است و این امر باعث می‌شود که فیلم به نوعی “بررسی بحران هویتی” در این نسل تبدیل شود.

یکی از مهم‌ترین محورهای فیلم “پیرپسر”، نشان دادن اثرات روانی و اجتماعی دهه شصت بر نسل‌های بعدی است. دو شخصیت اصلی، که هرکدام به نوعی در دوران نوجوانی و جوانی خود با تنش‌ها و مشکلات آن دوران روبه‌رو بوده‌اند، در سنین میانه‌سالی هنوز نتوانسته‌اند با این اثرات کنار بیایند. این نسل نه‌تنها از آثار جسمی، بلکه از آثار روانی و اجتماعی نیز آسیب دیده است.

براهنی به‌خوبی توانسته است با استفاده از بازیگران با تجربه، شخصیت‌هایی قابل باور و هم‌درد ایجاد کند. بازی‌های شخصیت‌ها در فیلم به‌ویژه در زمینه‌های عاطفی و روانی بسیار قوی است و توانسته‌اند احساسات درونی و تناقضات شخصیتی را به طور موثر نشان دهند. این دو شخصیت در کشمکش با خود و اطرافیان خود هستند و بازیگران به‌خوبی توانسته‌اند این درگیری‌های درونی را به مخاطب منتقل کنند.

ورود داستایفسکی به پیرپسر

برای آن دسته از مخاطبانی که پایبندی به جهان‌نگری داستایفسکی و عناصر بنیادین آثار او اهمیتی جدی دارد، لازم است تأکید شود که اکتای براهنی در اقتباس خود از برادران کارامازوف، وفاداری سرسختانه‌ای به ساختار روایت اصلی یا مفاهیم فلسفی و الهیاتی رمان نشان نمی‌دهد. او با آگاهی از تفاوت‌های بنیادین میان مدیوم سینما و ادبیات، و همچنین درک مقتضیات مخاطب امروز ایرانی، مسیری متفاوت را برمی‌گزیند؛ مسیری که اگرچه از جهان داستایفسکی الهام گرفته، اما در نهایت بدل به ساختاری مستقل می‌شود.

برای نمونه، تمرکز فیلم پیرپسر بر رابطه‌ی پدر و پسر – غلام باستانی و علی باستانی – در بستر یک دوئل عشقی با محوریت زنی جوان به نام رعنا (با بازی لیلا حاتمی) یکی از نقاط اتصال مهم میان این فیلم و رمان برادران کارامازوف است. براهنی برای متمرکز شدن روی این مسئله، دو برادر دیگر را به طور کامل حذف می‌کند.

از طرفی، از جمله مهم‌ترین مفاهیمی که در اقتباس براهنی رنگ می‌بازد، مسئله‌ی وجود یا عدم وجود خداوند است؛ موضوعی که در برادران کارامازوف، چونان شالوده‌ای هستی‌شناختی، در جان و رفتار هر یک از فرزندان فیودور پاولوویچ حضور دارد: ایوان عقل‌گرای ملحد، آلیوشای مؤمن و مهربان، و دیمیتری گرفتار در کشاکش اخلاق و لذت. این سه‌گانگی اندیشه‌ای، که آینه‌ای از کشمکش روح بشر با پرسش‌های ازلی‌ست، در فیلم پیرپسر دیگر به‌صراحت بازنمایی نمی‌شود و جای خود را به شخصیت‌هایی می‌دهد که بیش از هر چیز، در خدمت کشمکش‌های دراماتیک هستند، نه تأملات فلسفی.

اما این تغییر جهت، نه از روی غفلت، بلکه نتیجه‌ی انتخابی هوشمندانه و اقتباسی خلاقانه است. پیرپسر در عوضِ وفاداری خط‌کشی‌شده به رمان، درام را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد و برای دستیابی به روایتی پرکشش، پرتنش و مبتنی بر برخوردهای روانی و رفتاری میان شخصیت‌ها، گاهی به ادغام برخی شخصیت‌های رمان در یکدیگر دست می‌زند.

به‌عنوان نمونه، شخصیت «علی» با بازی حامد بهداد، آمیزه‌ای‌ست از ایوان، دیمیتری و حتی آلیوشا؛ شخصیتی چندلایه که در درون خود هم عقل و تردید دارد، هم خشم و بی‌ثباتی، و هم ردپایی از مهربانی و شفقت. در مقابل، «رضا» با بازی محمد ولی‌زادگان، با آن حال و هوای عصبی و پرخاشگر، واجد خصلت‌هایی از دیمیتری و نیز اسمردیاکف، فرزند نامشروع فیودور، است. البته از آنجا که شخصیت‌ها بیش از حد در هم ادغام شده‌اند، می‌توان ادعا کرد که آن‌ها همان‌قدر که شبیه به برادران کارامازوف هستند، به همان اندازه نیز از آن‌ها فاصله دارند.

رسیدن به چنین ترکیب‌های شخصیتی پیچیده‌ای در روند اقتباس، نشان از تلاش آگاهانه و جسورانه‌ی کارگردان برای نگارش فیلمنامه‌ای دارد که بتواند مخاطب را در طول نزدیک به سه ساعت زمان فیلم، درگیر و همراه نگه دارد. هرچند در این مسیر برخی از فرازهای مهم رمان حذف شده‌اند و پایان‌بندی نیز به‌کل متفاوت از روایت داستایفسکی است، اما مهم آن است که این پایان‌بندی در منطق جهان مستقل فیلم قابل دفاع، و در هماهنگی با لحنی‌ست که از ابتدا تا انتها در فیلم حفظ می‌شود.

تجلی اسطوره و کهن‌الگو در دل روایت معاصر پیر پسر

به‌کارگیری روایت‌های اسطوره‌ای و کهن‌الگویی ایرانی، یکی دیگر از وجوه قابل‌توجه پیرپسر است؛ عناصری که فیلم را از صرف یک داستان جنایی یا تریلر خانوادگی فراتر می‌برد و آن را به اثری نمادین و چندلایه بدل می‌سازد.

برای نمونه، کاراکتر غلام باستانی، با بازی تحسین‌برانگیز حسن پورشیرازی، بازتابی از چهره‌ ضحاک ماردوش است؛ پدری که همچون ضحاکِ اساطیر، با خشونت و ظلم، فرزندانش را قربانی زخمی ژرف و تاریخی می‌کند. در عین حال، پورشیرازی در این نقش چنان قدرت، تهدید، و وسوسه را با هم درمی‌آمیزد که می‌توان او را تجسمی از شیطان دانست—بدمنی تمام‌عیار که شاید بتوان لقب یکی از مخوف‌ترین شخصیت‌های منفی تاریخ سینمای ایران را برایش در نظر گرفت.

همچنین در میان خطوط روایی فیلم، می‌توان پژواکی از تراژدی سهراب‌کشی را نیز یافت؛ آنجا که رابطه‌ی پدر و پسر، به‌جای مهر و شناخت، بر سوءتفاهم، قهر و ناتوانی در گفت‌وگو بنا شده است. این اشاره‌ها، که هرگز به‌صورت مستقیم و آشکار ارائه نمی‌شوند، قدرت لایه‌های زیرین پیرپسر را نشان می‌دهند—لایه‌هایی که مخاطب را به تأمل و تفسیر فراتر از سطح داستان وامی‌دارند.

اما برگ برنده‌ی اصلی فیلم در همین‌جاست: در آنکه براهنی هرگز اجازه نمی‌دهد این لایه‌های نمادین و اسطوره‌ای، روایت داستانی را قربانی خود کنند. او پیش از هر چیز، در پی ساختن شخصیت‌هایی عمیق و درگیرکننده چون غلام باستانی و رعنا (با بازی لیلا حاتمی) است. شخصیت‌هایی که بار درام را بر دوش می‌کشند و تماشاگر را با خود همراه می‌سازند؛ و تازه پس از آن، زمانی که مخاطب در دل این روابط تنیده و پیچیده فرو رفت، امکان تأویل‌های فرامتنی، اسطوره‌ای و فلسفی برای او گشوده می‌شود.

در نتیجه، پیرپسر نه‌تنها فیلمی‌ست که در سطح داستانی‌اش موفق عمل می‌کند، بلکه اثری‌ست که ذهن مخاطب را نیز به سطوح دیگرِ دریافت دعوت می‌کند؛ سطوحی که به‌شکلی هوشمندانه و نه تحمیلی، در بافت اثر تنیده شده‌اند.

منبع: سلام‌سینما